پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵)، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد، برای مِثال زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بر و بوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی - ۲۷۵)، پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش و خروش، برای مِثال امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایۀ نیکویی (حافظ - ۹۸۸)
بی اثر پای. که ایز بجای نگذارد. که رد پای نماندش. بی نشان پای بر زمین: پی کور شبروی است، نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. خاقانی. ای مرکب عمر رفته پی کور زآن سوی جهان هبات جویم. خاقانی. سیارۀ اقطاع ز خوف تو بهر صبح پی کور نمایند ره کاهکشان را. نظیری. آنم که بعقل در جنون میگردم بلهانه به هر سحر و فسون میگردم با آنکه ره مقصد خود میدانم پی کور بنعل واژگون میگردم. حیاتی گیلانی (از آنندراج)
بی اثر پای. که ایز بجای نگذارد. که رد پای نماندش. بی نشان پای بر زمین: پی کور شبروی است، نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. خاقانی. ای مرکب عمر رفته پی کور زآن سوی جهان هبات جویم. خاقانی. سیارۀ اقطاع ز خوف تو بهر صبح پی کور نمایند ره کاهکشان را. نظیری. آنم که بعقل در جنون میگردم بلهانه به هر سحر و فسون میگردم با آنکه ره مقصد خود میدانم پی کور بنعل واژگون میگردم. حیاتی گیلانی (از آنندراج)